-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1397 02:01
تیر 97 شیرین ترین خاطره زندگیمون تکرار شد و خدای مهربون یه جوجه کوچولوی تپلی بهمون هدیه داد. زایمانم خیلی شبیه به دفعه قبل بود و حتی ناز کردن و بدنیا نیومدن فسقلی مثله خواهرش بود و به توصیه ی دکتر که این بار اونم هدفش همراستا با خودم و زایمان طبیعی بود پایان 40 هفته برای اینداکشن و تحریک زایمانی اقدام کردیم چون آقا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1397 02:01
تیر 97 شیرین ترین خاطره زندگیمون تکرار شد و خدای مهربون یه جوجه کوچولوی تپلی بهمون هدیه داد. زایمانم خیلی شبیه به دفعه قبل بود و حتی ناز کردن و بدنیا نیومدن فسقلی مثله خواهرش بود و به توصیه ی دکتر که این بار اونم هدفش همراستا با خودم و زایمان طبیعی بود پایان 40 هفته برای اینداکشن و تحریک زایمانی اقدام کردیم چون آقا...
-
تیر شادی
یکشنبه 3 تیرماه سال 1397 09:23
تیر 97 قرار است برایمان یک بغل شادی و شعف با خودش بیاره وانتظار چندماهه ی ما و اطرافیانو به پایان برسونه. پسرک در راه ما تقریبا دوهفته ی دیگه پا رو زمین میذاره و منو دوباره مادر میکنه و عاشقی رو از اول دوباره یادم میاره. مادری امیدوار و چشم انتظار در آغوش کشیدنش, پدری نگران و در آرزوی دیدنش و خواهری مهربان که لحظه...
-
پایان یک ماه روزه داری
شنبه 19 تیرماه سال 1395 10:11
سلام عید سعید و فرخنده رو به دوستای عزیز و روزه داران گرامی تبریک میگم. روزهای پایانی ماه رمضان مثل همیشه خیلی سریع میگزره و هنوز تموم نشده احساس دلتنگیش میاد. تو روزهای آخر واقعا شکرگزار خداوند بودم که کمکمون کرد و در سلامتی تونستیم وظیفه شرعیمونو انجام بدیم هرچند سخت بود اما همینکه میدونیم برای چه کسی و بدستور اون...
-
سفر در ماه مبارک
یکشنبه 30 خردادماه سال 1395 11:07
هفته ی پیش با تمام خستگی و کم خوابیش داشت به قسمتهای خوبش میرسید. چهارشنبه بعد از ظهر یکم خوابیدم و عسل زود بیدارم کرد همسر هم مثل همیشه حدود 7:15 اومد و استراحتی کرد ماهم ماه عسل دیدیم. بعد از افطار ی و جمع کردن بساطش تشنه ی خواب بودم. سه تایی تو اتاقمون بودیم و مشغول صحبت که گوشی همسر زنگ خورد و یکم مشکوک و مبهم...
-
آغاز روزه داری
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1395 09:03
سلام شروع ماه مبارک رو به دوستان بویژه روزه داران تبریک میگم. امسال روزه داری به سبک یک مادر شاغلو دارم تجربه میکنم. کلا مادر ی ک شاغل باشه کمخوابی داره حالا ماه رمضان هم باشه دیگه بیشتر. مسئله اینجاست که وروجکمون تو مهد یه خواب اساسی میره و تو خونه پر از انرژیه و ماهم ترجیح میدیم بعد از ظهر نخوابه که شب زودتر بخوابه...
-
شروع سال 95 با نام خدا
شنبه 7 فروردینماه سال 1395 13:08
سلام و سال نو همه ی دوستان مبارک و پر از شادی امروز من و همسر اولین روز کاری سال جدیدو شروع کردیم و هرچند هنوز اداره جوششی بخودش نگرفته اما من سرکارم حاضر شدم و بیشتر مشغول صحبت با همکارا و وبگردی بودم. تعطیلات ما کاملا درون پرانتز سفر به شهرمون گذشت. یعنی از 26 اسفند که برگشتیم خونه آماده رفتن شدیم و یکی دو ساعت بعدش...
-
خداحافظی با 94
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1394 11:00
دیگه چیزی از سال 94 نمونده. سالی که 12ماه پیش پر از امید و آرزو شروعش کردیم و کنار هفت سینش "یا مقلب القلوب " و از ته قلبمون خوندیم و از خدا فقط خیر و سلامتی خواستیم و خدارو هزاران بار شکر که بیشتر و بهتر از چیزی که خواسته بودیم بهمون عطا کرد و این سالو به نکویی پشت سر گزاشتیم. یکی از عادتهای من اینه که وقتی...
-
بوی عید
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1394 10:03
همونطور که قبلا هم اشاره کردم تو این شهر ، خیلی زودتر از بقیه مناطق به استقبال تابستان آتشین میریم و دیرتر از بقیه هم بدرقه ش میکنیم. بهمین ترتیب برای اومدن عید و بهار هم عجول هستیم و دو-سه هفته هست که بساط بخاری ها جمع شده و ساکن انباری شدن در عوضش سرسبزی و بوی چمن و چشمک های گرم آفتاب مهمونمون شده. باید تا تنور بهار...
-
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
شنبه 8 اسفندماه سال 1394 21:31
بلطف خدا و دعوت آقا پنجشنبه صبح عازم مشهد مقدس شدیم و توی سفر نسبتا طولانی یک ساعت و نیم تو هواپیما بودیم تا رسیدیم. خیلی کلافه کننده بود بخصوص با کسالتی که از سرماخوردگی همچنان داشتیم. بدون هیچ مقدمه ی قبلی یه هتل خیلی خوب و نزدیک حرم پیدا کردیم با سرویس کامل و قیمت مناسب. خدارو شکر تو صحن جامع رضوی دعای کمیل رو...
-
بوی خاک
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1394 08:22
آخرین ماه سال برای ما یکم سخت شروع شد. شنبه که عسل رو بردم مهد دوساعت بعدش تماس گرفتن و گفتن تب داره و برم دنبالش. این قانونشون خیلی خوبه که بهیچ عنوان بچه ای که بیمار باشه رو تو مهد نمیگیرن. منم از صبح یکم مشکوک بودم اما حال عمومی ش خوب بود. با وجودیکه دوتا از همکارام نبودن و سرم شلوغ بود سریع کارهارو مرتب کردم و...
-
اولین ماه کاری
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1394 14:34
بلاخره انتظارم به پایانش رسید و روزهای پایانی دی برای شروع کارم از ابتدای بهمن تماس گرفتن و از شنبه سوم بهمن استارت کارم خورد. نگرانی بزرگم بابت مهد رفتن عسل داشت واقعیت خودشو نشون میداد هرچند دیگه کمرنگتر از چندماه قبل شده بود. از ابتدای سال که کم و بیش منتظر بودم فقط دعا میکردم که شروع کارم از بهمن باشه که عسل دوسال...
-
شبهای دلچسب زمستو ن و کتابخواری
پنجشنبه 24 دیماه سال 1394 20:30
سلام دوباره بعد از یه غیبت طولانی اومدم اینجا. عذری هم ندارم فقط دست و دلم به نوشتن نمی اومد. در واقع مدتیه که توی کار جدیدم قرار هست مشغول بشم و حس دلهره و اضطراب و انتظار داعم همراهم هست و نسبت به هر اقدامی مقاومت نشون میدم. فقط این وسط سفرهامون همچنان پابرجا هست و مقصد هم که معلوم و مشخص، شهر خودمون و توی یک ماه...
-
همشاگردی سلام
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 08:31
سلام روزتون بخیر امسال قسمت شد و ایام عزاداری آقا امام حسین (ع) اومدیم شهر خودمون و توفیق شرکت توی مجالس عزاداری نصیبمون شد. حدود یک هفته هست که من و عسل اومدیم و همسر برنامه ش مشخص نبود و فردای روزی که ما اومدیم اونم اومد و شنبه شب برگشت ماهم تا چهارشنبه همچنان هستیم. مثل همیشه اینجا حسابی سرم شلوغه اما چون اینترنت...
-
4ساله شدیم.
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 08:41
سلام امیدوارم روزهای شهروریتون بشادی گذشته باشه . احتمالا کم کم بوی پاییز داره به مشامتون میرسه. برای من که این وقت سال حال و هوای شهرم خیلی برام خاطره انگیزه. 4سال پیش تو چنین روزهایی و با همین عطر و بو وارد این شهر شدم و زندگی مشترکمونو شروع کردیم. یعنی چند روز بعد از جشن عروسی با شهرخودمون و خانواده هامون وداع...
-
بعد از سفر
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 08:35
روز دوشنبه همسر از ما جدا شد و برگشت به خونه و روال معمول سرکار رفتن اما ما هنوز ظرفیت داشتیم و نمیشد از اون طبیعت دل بکنیم تا روز پنجشنبه که تصمیم به برگشتن گرفتیم و منو عسل هم بهمراه بقیه رفتیم شهر مادری. مثل همیشه چندروزی که اونجا بودیم فرصت سرخاروندن هم نداشتم و تمام وقت مهمونی و گردش و خرید و ... و این بار اصلا...
-
عید فطر و مسافرت
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 06:19
عید همگی مبارک و طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق ما بعد از یکماه خونه موندن و روزه داری از روز جمعه تعطیلات و سفرمونو شروع کردیم و متاسفانه روزه ی آخرین روز ماه مبارکو از دست دادیم اما بخاطر کار همسر تصمیم گرفتیم که از جمعه شروع کنیم چون باید زودتر برگرده محل کارش. صبح جمعه به اتفاق خواهر عزیزم و همسرش راهی شدیم و عصر...
-
رمضانیه
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 06:06
(این پست رو تاریخ 21تیر و25 رمضان نوشتم اما منتشر نشده) روز های پایانی این ماه پر برکت دارن به سرعت میگزرن. مثل همه ی حس های خوب این ماه دوست داشتنی هم وقتی به آخراش میرسه سرعتش بیشتر میشه و ماهم کاری جز به تماشا نشستن نداریم. امسال به لطف خدا بعد از دوسال موفق به روزه داری شدم، خدارو شکر و یه حس جدید که امسال تجربه...
-
ماجرای از پوشک گرفتن
یکشنبه 3 خردادماه سال 1394 01:57
این پست رو چون 97% در باره ی سرتیتر پر رنگ درگیری ذهنی و کاری این روزهام هست و شاید برای خیلی از خواننده ها خواندنی و خوشایند نباشه اما من میخام بنویسم تا تو خاطرم باشه توی ادامه ی مطلب گذاشتم. البته شاید تجربه م برای کسانی که میخواند این مسیرو طی کنند مفید باشه همون طور که من از تجربیات دیگر دوستان و بویژه پست پر و...
-
مرد خونه که نباشه خونه صفا نداره
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1394 18:46
دیروز بعد از کلاسهای صبح موندم دانشگاه و دوتا امتحان گرفتم. چون باید زود میرسیدم خونه اگه تو تایم استراحتم میومدم خونه امتحانها دیرتر برگزار میشد این شد که موندم و سریع از دو گروه همزمان امتحان گرفتم و برگشتم خونه. همسر ماموریت کاری داشت و پروازش بعداز ظهر بود. من که رسیدم تقریبا آماده بود باهم ناهار خوردیم و رفتش از...
-
C سالگی
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 01:45
سلام دوستای خوبم امیدوارم همسو با نسیم خنک و پرعطر اردیبهشت روحتون بانشاط و سرزنده شده باشه. ماهم شکر خدا خوبیم و از این روزها که برای ما حکم آخرین روزهای بهاری رو داره داریم نهایت استفاده رو می بریم. اواخر فروردین حال عسل خوب شد و ما هم بالاخره تصمیم گرفتیم خونه تکونی رو شروع کنیم. از اونجا که خونه ی جدید کمد دیواری...
-
بهار آمد و گل کرد
شنبه 1 فروردینماه سال 1394 10:49
سال نو رو به همه ی دوستان تبریک میگم و برای همه آرزوی برکت و شادی و سلامتی در کنار عزیزانتون در سال جدید دارم و همینطور امیدوارم تعطیلات خوبی رو پشت سر گزاشته باشید و پر از انرژی و با نشاط به پیشباز امسال رفته باشید. اخبار خوب رسیده هم که ان شاالله نوید دهنده سال خوب و پربرکتی برای همه ی مردم باشه. گرد و غبار سنگینی...
-
عسلک
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1393 16:34
-
دم دمای عید
شنبه 2 اسفندماه سال 1393 13:34
یک هفته هست ک از شهرمون برگشتیم. مثل همیشه باهم رفتیم و بعد از یک هفته همسر برگشت ولی این بار منو عسل بهمراه مامان و بابا یک هفته بعد از همسر اومدیم خونه و سه روز پیشمون بودن و این مدت هم تمامش به بیرون رفتن و تفریح گذشت. وقتی سفر هستیم یا مهمون داریم خواب من و عسل کم میشه بخصوص من که شبهاهم ناچارم برای شیردهی بیدار...
-
مهمان عزیز
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 22:13
رسیدیم به آخر هفته ای که با وجود سختی هاش ولی خیلی بهم خوش گذشت چون دوتا مهمون عزیز داشتم خواهر گلم و دوست مشترک بسیار خوب و مهربونمون که چند روزی برای دیدن ما اومد اینجا و سه تایی بیاد دوران نوجوانی در کنار هم بودیم و شب ها عسل رو که می خابوندم اونقدر دورهم می گفتیم و می خندیدیم تا نیمه های شب که هر سه تسلیم خواب می...
-
شوک یک صبح دلنشین زمستانی
دوشنبه 8 دیماه سال 1393 11:11
سلام چقدر سریع هشت روز از آخرین فصل سال گذشت! باید کم کم خودمونو برای سال نو آماده کنیم. خدارو شکر تونستم کارهارو سر و سامون بدم و قبل از تموم شدن پاییز همه ی کارها انجام شد. کلاسهام تعطیل شد و هفته ی گذشته خانواده م بهمراه مادر بزرگهام اومدن خونه مون و خیلی خوش گذشت. چند روزش هم با هم خونه ی خواهرم رفتیم و مشغول گردش...
-
بهار در پاییز
یکشنبه 23 آذرماه سال 1393 09:41
سلام آخرین روزهای پاییز زیباتون پر از شادی اینجا هوا عالیه و از سوز و سرما خبری نیست و هنوز بدون لباس گرم بیرون میریم. توخونه هم هیچ نیازی به بخاری نیست و خیلی هوا دلنشینه. بخصوص آفتاب صبحگاهی که تمام خونه رو گرم و روشن میکنه. بعد از ظهرها عسل رو می برم تومحوطه بازی میکنه و خیلی دوست داره. کلا دلش میخواد همش بیرون...
-
کاشانه ی عشق خودِ خودمون
چهارشنبه 5 آذرماه سال 1393 00:14
سلام دوستان خوبم صدای منو از خونه ی خودمون می شنوید. بالاخره در و تخته جور شد و خونه ای که دنبالش بودیم پیدا کردیم و خریدیم و امروز دقیقا بیست روزه که ساکن شدیم. البته وقتی وسایلهامونو آوردیم هنوز گاز وصل نشده بود و مسئول گاز رسانی خیلی بدقولی کرد. از روزی که قولنامه کردیم ،که دقیقا روز عید قربان بود، پیگیرش بودیم و...
-
ناراحتم
شنبه 3 آبانماه سال 1393 02:47
روزهایی که سر کار هستم حسابی خسته میشم اما خستگیشو دوست دارم. رنگ و بوش فرق داره و با وجود خستگی و کم خوابی وقتی میام خونه یکم استراحت میکنم و کارهای خونه رو شروع میکنم. خدارو شکر عسل با همسر مشکلی نداره. تنها مسعله اینه که صبح زودتر از همیشه بیدار میشه اما وقتی من خونه هستم شیر میخوره و معمولا تا ساعت 11 می خوابه. با...
-
باااااز آمد, بوی ماه مدرسه
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1393 09:42
سال تحصیلی جدید برای من از فردا شروع میشه. بخاطر عسل با همسر برنامه مونو ست کردیم و من پنجشنبه و جمعه کلاس برداشتم اما فول تایم شده و احتمالا ساعت 5 عصر که میرسم خونه چیزی ازم نمونده. از هفته ی آینده کلاس پنجشنبه ها هم شروع میشه. امروز میخوام خودمو آماده کنم که فردا صبح باخیال راحت برم. بیشتر دوست دارم ورودی های جدید...